شركتسالاري آمريكايي


 

نويسنده: پل اي. مور(1)




 

چكيده:
 

در ساختار كنوني حكومت آمريكا، شركتها چنان دامنه نفوذ و قدرت خود را گسترش داده‌اند كه ديگر هيچ يك از شئون اجتماعي، فرهنگي، سياسي و حتي نظامي اين كشور را نمي‌توان از نفوذ آنها مصون دانست. اين پديده در درون جامعه آمريكا منتقدان زيادي دارد كه به طور منظم و گاه به بهانه برخي از رويدادهاي مرتبط با اين موضوع، از جنبه‌هاي مختلف به اين مقوله مي‌پردازند. اما در مقابل، نه تنها واكنش چنداني به اين انتقادات مشاهده نمي‌شود، بلكه تداوم و تعميق اين روند، نشان از آن دارد كه حاكميت شركتي تا مغز استخوان اين كشور رسوخ كرده است و از آنجا كه عمده رسانههاي تأثيرگذار در اختيار منافع شركتي هستند، صداي اين منتقدان، هيچ انعكاسي در جامعه آمريكا ندارد. لذا قابل پيشبيني است كه اين روند كماكان ادامه يابد. در ارزيابيها و تجزيه و تحليلهايي كه از سياستهاي اين كشور به خصوص سياست خارجي آن به عمل مي‌آيد، اين عامل اساسي را نبايد ناديده گرفت.
در مدارس به دانش‌آموزان ياد مي‌دهند كه ايالات متحده آمريكا يك دموكراسي است؛ كه دولت نهادي است كه «توسط و براي مردم» تشكيل شده است. دانش‌آموزان ياد مي‌گيرند كه يك رئيس جمهور يعني آبراهام لينكلن از مردم كشور خواست تا در يك جنگ داخلي شركت كنند و جان خود را بدهند.... گذشته از اينكه اين آموزهها تاكنون تا چه اندازه با واقعيت انطباق داشته‌اند، آنها امروزه هيچ معنايي ندارند. ديوان عالي يك‌بار و براي هميشه اعلام كرد كه اين شركتها هستند كه حكومت ميكنند. اكنون توصيف ايالات متحده آمريكا به عنوان يك حكومت شركتسالاري، توصيف بهتري از اين كشور به دست ميدهد. اين مخلوقات كاپيتاليستياند كه مالك دولت هستند و منويات خود را به آن ديكته مي‌كنند.
البته شركت‌ها با افراد فرق دارند. آنها عاري از احساسات و عواطف انساني هستند واساساً از ابراز عواطف ناتوان هستند. اگر مردم از بهرهبرداري رنج بكشند، اگر مردم به مرگي هولناك بميرند، هيچ احساسي در آنها برانگيخته نمي‌شود. هزاران نفري كه در «بوپال» مردند و ميميرند، هيچ تأثيري بر «يونيون كاربايد» نگذاشتند و نميگذارند. اين مرگ و ميرها فقط در ترازنامههاي اين شركت، در قالب يك خسارت چهارصد و هفتاد ميليون دلاري ثبت شد، آن هم محض خاطر حيات آينده اين شركت تحت يك نام جديد، يعني «داو شيميكال.» با شركتها نمي‌توان بحث كرد، نميتوان چيزي را از آنها درخواست كرد يا با شرمسار كردنشان از آنها خواست كه مسير خود را تغيير دهند، حتي اگر آنها توازن حيات بر روي سياره زمين را برهم زده باشند. شركتها تنها تهديداتي را به رسميت مي‌شناسند و نسبت به آنها واكنش نشان ميدهند كه روند عرضه ـ سود آنها را به مخاطره بيندازد. بنابراين شركتها در يك چيز با انسانها مشتركند؛ آنها داراي غريزه صيانت از خود هستند و اگر از يكي از عناصر زندگيبخش محروم شوند، ميميرند. در حالي كه انسانها بايد اكسيژن و آب داشته باشند، بقاي شركتها منوط به سودهاي سه ماهه است. شركت‌ها بايد سودآور باشند و در آينده باز هم سودهاي بيشتري را از آن خود كنند. سود شركتها بايد افزايش يابد، براي ابد! اين غيرمنطقي، غير ممكن و ناپايدار است. اما هجوم موشهاي قطبي به سمت دريا، در طبيعت حيواني آنها نهفته است.
در چهار گوشه اقتصاد جهاني شده، معيارها يكي است: بيشترين سود ممكن، توليد همراه با بالاترين بازدهي ممكن و پايينترين دستمزد ممكن. شركتهاي آمريكايي تمام چيزهايي را كه نتوانستهاند قيمت آن را به زور پايين بياورند، به كشورهايي منتقل كرده‌اند كه در آنها دستمزدها پايين است. در ايالات متحده صنعتيزدايي شده امروز، هيچ چيز ساخته نميشود. به تقاضاهاي خدمات مشتريان آمريكايي در ايرلند، هند، فيليپين و جمهوري دومينيكين پاسخ داده مي‌شود. توپهاي ليگ برتر بيسبال در‌هائيتي ساخته ميشوند و زلزله مرگبار اخير نيز اين وضعيت را تغييري نداده است. «اير جوردنز» از بيگاريخانههاي «نايك» در اندونزي بيرون ميآيد. «مايكروسافت» هشتاد و پنج درصد از تحقيقات خود را در آمريكا انجام ميدهد؛ بنابراين بيل گيتس براي رفع محدوديتهاي ويزاي «اچ. وان. بي» مبارزه ميكند تا كارگران برخوردار از مهارتهاي فنآوري برتر و داراي دستمزد پايين را از هند و تايوان به داخل كشور بياورد. هم اكنون مقر «هاليبرتون» در دوبي است و خود را آماده مي‌كند تا از ارباب قديمياش ديك چني در سالهاي بازنشستگي استقبال كند.
شركتها براي بقا و سودآوري خود بايد يك روند ادغام پايانناپذير را به اجرا بگذارند. اين امر از طريق ادغامهاي افقي صورت مي‌گيرد. براي مثال، تعدادي از شركتهاي آمريكايي يك بار شديداً به دورنماي صنعت اتومبيلسازي علاقهمند شدند. در گذشته نزديك، اين كار بر عهده «سه بزرگ» گذشته شد. امروزه «كرايسلر» محكوم به فناست؛ «فورد» با حمايت‌هاي فراوان به بقاي خود ادامه مي‌دهد و «جنرال موتورز» به زانو درآمده است. در اين جهان شركتي، در آينده نزديك، اتومبيلها در ژاپن، چين و يا هند ساخته خواهند شد و نهايتاً كل اين صنعت در يك موجوديت شركتي جاگير خواهد شد.
در اين راستا برخي ادغامهاي افقي نيز صورت گرفته است و پرچمدار اين كار «وال مارت»، اين بزرگترين شركت جهان است. وال مارت از دولت چين براي خود يك شريك ساخته است. چين نيازمنديهاي وال مارت را تأمين ميكند، بنابراين اين شركت هيچ نيازي به فروشندگان داخلي مثل «رابرميد» كه به تازگي نابود شده است، ندارد. وال مارت كه مسلح به هزينههاي توليد پايينتر است، در چهار گوشه بازار فروش، هر كالاي قابل تصور و هر خدماتي كه اين شركت بتواند به آن چنگ بيندازد، ارائه مي‌دهد. وال مارت تفالهها را براي اقتصادهاي محلي مي‌گذارد و بعد قيمتها را بالا مي‌برد تا تنها قصاب، نانوا و شمعدانساز شهر باشد. اين شركت اخيراً اقدام به ارائه خدمات بانكي در فروشگاههاي خويش نيز كرده است.
دولت ايالات متحده با اوجگيري قدرت مطلق شركتها، توخالي شده است. انتخابات به يك شوي ماهرانه تبديل شده است كه بر روي صفحه تلويزيونهاي شركتي و براي سرگرم كردن مردم به نمايش گذاشته ميشوند. اگر «فاكس» را تماشا كنيد، واقعيت شما از صافي «نت كورپ» رابرت مورداك عبور مي‌كند. «ان بي سي» شبكه خبري «جنرال الكتريك» است. «سي ان ان» شبكه خبري «تايم ـ وارنر» است. «اي بي سي» شما را به «ديزني ورلد» مي‌برد و «واياكام» منظماً به دپارتمان نمادين «سي بي اس نيوز» سر مي‌زند تا مطمئن شود كه ادوارد آر.مورو هنوز زنده است. اين همه در حالي است كه واياكام در حال آمادهسازي جوانان آمريكايي براي بردگي و مرگ از طريق «ام تي وي» و «بي.اي.تي» است.
شمارش واقعي آراي مردم آمريكا توسط شركتها انجام مي‌پذيرد. تعجب چنداني ندارد كه غول پيمانكار دفاعي «يونايتد تكنالوژيز» اخيراً اقدام به در اختيار گرفتن مشاغل «ديبولد» كرده است. لابيگران، اين نگهبانان شركتي در راهروهاي دولت پرسه ميزنند و نظم و انضباط را در ميان آدمهاي خريداري شدهشان تقويت مي‌كنند و اجازه ميدهند كه بيشتر دست پروردگانشان از آبشخور دولت بخورند. بنابراين در طول سي سال گذشته، كنگره قانوني را از تصويب نگذرانده و ديوان عالي در پروندههايي كه در آن ثروتهاي قابل توجهي نقش دارد، حكمي را صادر نكرده است كه به نفع مردم باشد. اكنون تك تك تصميمات دولت آمريكا باعث ميشود كه ثروتها از مردم به اربابان شركتي انتقال داده شود.
هم اكنون شركتها آخرين ستونهاي قانون اساسي دموكراسي آمريكايي را نشانه رفتهاند. «بيزينس راندتيبل»، «بنياد گيتس» و «بنياد خاندان والتون» با قدرت در جهت نابود كردن مدارس دولتي تلاش مي‌كنند. وال استريت در حال تأمين مالي اقدامي است كه هدف آن كسب كنترل تراست «امنيت اجتماعي» توسط بانكداران سرمايهگذار است. كل دار و دسته شركتي قصد دارند «به حيوان گرسنگي دهند» يا دولت‌هاي ايالتي و محلي را از بين ببرند. موفقيت آنها در اين اقدام، به بهترين نحو در‌هائيتي به نمايش گذاشته شده است؛ كشوري كه تعداد روزهايي كه كودكان در مدرسه به سر ميبرند، از يكصد و هشتاد روز به يكصد
و شصت و سه روز كاهش يافته است. همچنين در ديترويت كه در آن معلمان وجهي پانصد دلاري را بابت حق بازگشت به اين ايالت دريافت خواهند كرد و در نيواورلئانز كه در آن تنها مشتي مدرسه دولتي بر جاي مانده است و در ايالتهاي ديگر از كاليفرنيا گرفته تا فلوريدا كه در آن بودجه مدارس دولتي از بس كم شده، به استخوان رسيده است.
و سرانجام نوبت به شومترين تحول مي‌رسد. شركتها هر يك براي خود يك «گارد پريتورين» تشكيل دادهاند. قتلعام غيرنظاميان عراقي و گشتزني در خيابانهاي ويران از گردباد نئواورلئانز، بلك واتر را به مشهورترين ارتش شركتي در حال ظهور تبديل كرده است. به رغم تمامي ايدههاي كارآيي هزينهها، به جاي پرسنل ارتش عادي، اين مزدوران از پرسنل وزارت كشور آمريكا در عراق محافظت مي‌كنند. اين امر به هيچ وجه معقولانه به نظر نميآيد، مگر آنكه نگاه شركتسالاري در آينده به روزي باشد كه در آن ديگر نتوانند براي در هم شكستن مقاومت فرضي مردم آمريكا ، به ارتش آمريكا اعتماد كنند.
منبع: http://mammonmessiah.blogspot.com

پي نوشت:
 

1ـ Paul A. Moor ، دبير مدارس دولتي در آمريکا.
 

منبع: نشريه سياحت غرب شماره 81